_ بی منطق ترین عضو بدنم چشم هایم اند ، می بینند دیگر دوستم نداری ... اما هنوز تشنه ی دیدنت هستند ...
_ چه فرقی دارد شهر ما خانه ما باشد یا نباشد ؟ وقتی تو نه در شهر ما هستی و نه در خانه !
_ آنقدر راه می روم تا به حرف بیایند ، خط های سفید وسط جاده ... محال است که جای تو را ندانند ...
_ در افکارم هم با خودم تنها نیستم ، یک تویی هست که دست از سر کچل من بر نمی دارد !
_ تقریبا همه رو متقاعد کردم که دیگه دوستش ندارم ، حالا وقتشه که خودم رو متقاعد کنم !!
_ گاهی هوس می کنم در آغوشت حل شوم ! با همه سردیت ، هنوز برایم گرمترین حس دنیایی !
_ تا حالا چوب دلتو خوردی ؟ خیلی درد داره خیلی ...
_ یه وقتایی هست جواب همه نگرانیا و دلتنگیات میشه یه جمله که می کوبن تو صورتت :
بهم گیر نده ، حوصله ندارم...
نظرات شما عزیزان: